طولانیه اما بخونید تورو قرآن قاطی کردم من
سلام دوستان من و عشقم الان 8 ماهه باهم دوستیم
من قصدم ازدواجه و کاملا جدی هستم
فقط چون دانشجو هستم و شغل ندارم نمیتونم الان دست به کار بشم.
مشکلاتمون:
من این خانومو به تمام عالم و آدم نشون دادم و اثبات کردم میخوامش و قصدم جدیه
کاری کردم که اون خیالش راحته راحته که من قصدم جدی هستش.
فقط این وسط مشکلاتی هستش:
این خانوم خانوادش خانواده مارو میشناسن و اگر به خانواده اش بگه من میخوامش و... مطمئنم خانواده اش حرفی نمیزنن چون تعریف نباشه ریا هم نباشه هم خودم و هم خانوادم سالم هستیم این حرف خودم و خانواده ام هستش و تمامی در و همسایه. حتی خانواده شون هم میدونن چه قدر سالم و باخانواده هستیم.
من بهش میگم به پدر مادرت بگو میگه نه و ....
میگه بهشون فهموندم که یکی رو دارم تا خواستگار میاد ردش کنن اما نمیگم تویی چون کار نداری و لج میکنن نمیزارن بهم دیگه برسیم. در صورتی که من مطمئنم بگه با من قصد ازدواج داره اونا هیچ مخالفتی با من نمیکنن و منتظر میمونن تا شغلم جور بشه سن جفتمون 20 هستش.
مشکل اول اینکه هرچی میگم با خانوادت در حریان بزار بگو با کی قصد ازدواج داری مخالفت میکنه میگه من نمیگم و میدونم بگم مارو جدا میکنن و... درصورتی که اینطور نیست.
هزار جا رفتیم و اومدیم و من خودم از قصد کاری کردم که پدرش متوجه بشه مخصوصا اینکه جلوی درشون چند بار پیاده کردم که پدرش از دور دید ولی منو ندید حتی پدرش ماشین مارو میشناسه و....
یعنی ممطئنم با کارایی که من کردم متوجه هستن کی این دخترو میخواد.
مورد دوم من بالای 40 کیلومتر راهو با ماشین میرم دنبالش از 5 روز دانشگاه حداقل 3 بار در هفته میرم دانشگاه دنبالش که بریم بیرون و تفریح
وقتی میرم توی دانشگاه این خانوم با پای پیاده تند تند قدم بر میداره سریع سوار ماشین میشه و عجله عجله میکنه میگه سریع استارت بزن از دانشگا بریم بیرون میگم چرا میگه نمیخوام دوستام بفهمن در صورتی که 5 تا از دوستاش کاملا فهمیدن اما بازم زور میکنه
میریم خرید و تفریح و.... میگه فاصله بگیر و دستشو ازم میگیره نمیزاره دستشو بگیرم میگه یهو یکی میبینه فک بکن توی اون شلوغی خرید که ما میریم یه شهر دیگه که با شهر خودمون 25 کیلومتر فاصله داره اینطوری رفتار میکنه.
میگم دلیلش چیه هی میگه دوس ندارم کسی مارو ببینه میگم چرا میگه خب دوس ندارم هی زور کردم آخرش گفت چون پشتمون حرف میزنن مردم دو فردای دیگه میریم سر خونه زندگیمون مردم پشتمون حرف میزنن میگن اینا قبلا دوست بودن هزارتا کار کردن. میگه چرا تا وقتی میشه بدون حرف مردم و با آبرو زندگی کرد بریم حرف مردم پشتمون بزاریم.
سر همین موضوعات مسخره هزار بار بحث کردیم دعوا کردیم اما همش زور خودشو میزنه.
یه دوست چندین ساله داره باهاش صمیمیه
جفتمون قسم خوردیم هیچی رو پنهان نکنیم بر پایه صداقت و راستگویی باشه زندگیمون
جفتمون گوشیمون رو میدیم بهم دیگه تا پیم های همو بخونیم(از روی شک و این چیزا نه) فقط ببینیم چی حرفایی زدیم همین بیشتر جنبه صداقت داره که بفهمونیم خبری نیست و...
رفتم پیم دوستشو خوندم (طبق قول و قرارامون هیچ پیمی روپاک نمیکنیم) پیم اون روز تا سه ماه اخیرشو خوندم برق از سرم پرید چرا؟؟؟؟
چون:
با دوستش اسم پسرای دیگه رو میارو درمورد بعضی پسرا ها حرف میزدن و این خانوم هی میگفت بی شوهری و ترشیده و.. از این جور چرندیات.
اما یه بار تدید توی چت هاش اسم منو بیارن
با آرامش گفتم اسم همه رو میاری جز من؟؟؟ گفت اینا شوخی بود فقط شوخی کردیم جدی نگیر
کفتم چرا هیچ اسمی ازم نیاوردی ؟؟ گفت دوستم میدونه من تورو میخوام و قصدمون جدیه
گفتم دوستت میدونه من تورو میخوام بعد جفتتون درمورد همه حرف زدید جز من؟؟؟؟ جوابی نداشت جز گفت شوخیه
و اخرش رسیدم به پیام جدیدش پیام همون روزی که بحثمون شد حالا پیم هاشون چی بود:
دوسش هم سن مونه و شوهر کرده حالا دوست شوهره اون دختره 31 سالشه و مجرده دنبال دختر خوب میگشت این دوستش عشق منو پیشنهاد میداد و خانواده پسره هم زنگ
میزنن و مادرش جواب رد میده اینم میاد از دوستش سوال میکنه میگه اینو فرستاید چند سالش بود؟؟؟ دوستش گفت 31
که اینم به دوستش میگه: اوووووووووووووو اونجاش چروک مروکه
اینو که دیدم دنیا روی سرم خراب شد آمپر جوش از نقطه 0 تا 100 رسید
جالب اینه قبل اینکه این پیم رو بخونم تمام زورشو زد گوشیو ازم بگیره منم ندادم بهش بخاطر اینکه این پیم رو میخواست من نخونم ولی من به زور خوندم
یهو نقطه جوشم از 0 رسید 100
هنجرمو جر دادم سرش داد زدم
خودش کاملا در جریانه من صبر دارم اساسی ولی روی بعضی موضوعات من خیلی حسووووووووووود و حساسم یعنی بخواد شوخی هم بخواد بکنه من کاملا دیوانه میشم
من یه فروردینی هستم
من عشقم آتشینه و هیچ اهل خیانت نیستم خدا خودش شاهده 8 ماهه باهاشم یه بار به دختر پیم ندادم از راه دور میبینم دختر میاد مرگ خودم سرمو میارم پایین چون میدونم آدم عاشق باید عاشق باشه نه چشم چرون و...
گفت شوخی بودوو..........
خلاصه اون روزو دیوانه شدم
همین سوالو ازش پرسیدم از همتون هم میپرسنم::
کسی که قصدش ازدواجه و جدیه و عاشقه چرا باید دنبال پسر دیگه باشه اسم دیگران رو بیاره یا درمورد چیز یه مرد دیگه حرف بزنه (آلت تناسلی) دنبال خواستگار باشه
درمورد همه چی حرف میزنه جز من؟؟؟
چرا؟؟؟
همه اینارو خوندید؟؟ حالا ببینید اون مخفی کردن من و این جریان شوخی کردن با دوستش یعنی چی؟؟؟
چرا من عشقم خالصه اما این اینطوری میکنه؟؟؟
خودتون راهنمایی کنید..
یه چیز مهم تر
من چند ماهه یه شک سنگین و خفیف ته دلم هستش
آدمی که مریضی شکاکی داشته باشه هر روز شک میکنه و باعث درگیری میشه
اما شک من فرق میکنه
هفت روز در هفته داریم که ایشون از شنبه تا 4 شنبه میرن دانشگاه
من تو این هفت روز اصلا هیچ شکی ندارم بهش کاملا عادیم اصلا حس شکم فعال نمیشه
ولی گاهی اوقات رفتاری میکنه که نا خود آگاه حس شکم فعال میشه و دیوانم میکنه و منم اصلا صداشو در نمیارم
از دانشگاهش یه شهر دیگس تا میدان اصلی شهرمون حدودا 55 کیلومتره که از دانشگاه تا ایستگاه اون شهری که دانشگاه میره با سرویس دانشگاه میره رایگان هستش.
خلاصه وقتی از سرویس پیاده میشه باید از اون شهر تا شهر خودمون 5000 تومن کرایه بده کار هر روز و همیشگی هستش
منم طبق معمول موقعی که از دانشگاه میاد میرم وسط راه دنبالش
اکثر وقتا هم خودش بهم میگه میتونی بیای دنبالم ؟؟؟؟ همیشه هم رفتم دنبالش
اما یه روز بهش گفتم میام وسط راه مثل همیشه دنبالت گفت نه گفتم میام
گفت نمیخواد
گفتم من میخاوم بیام دنبالت چرا نیام؟؟؟؟
میگه چون پول مسیر رو دادم
در صورتی که هر بار وسط راه میرفتم دنبالش پول همون مسیرو کامل میداد یه بار همچین حرفی نزده بود
اینو که گفت گفتم من دارم میام نزدیکم گفت چرا گوشی نمیدی اه همش میخوای حرف خودت باشه قط کرد سه بار رد تماس زد. منم مثل موشک رسیدم سر مقصد دقیقا از 300 متر مونده تا محل مورد نظر سرعتو کم کردم تمام اطرافو نگاه کردم که نکنه جلوتر پیاده شده اما اصلا ندیدمش رفتم محل مورد نظر تایم گرفتم نزدیک 5 دقیقه شد دیدم از 30 متر جلو تر داره میادش
اومد سلام و کرد و عادی بود
یهو گفتم مگه نگفتم همینجا باید همینجا وایسی
گفت من همین الان دیدمت داشتی از اونور میومدی میدانو دور بزنی اینجا وایسی و...
فقط اینجارو داشته باشید:
من 5 دقیقه بود محل مورد نظر وایساده بودم این میگفت من الان تورو دیدم داشتی اون مسیرو میومدی دور بزنی و...
گفتم ماشین چی بود گفت تاکسی زرد آقا سریع تیکاف کشیدم گفتم میریم ماشینو نشون میدی اون مسیرو یادمه 170 تا تا چند کیلومتر رفتم هر تاکسی میرسیدیم گفتم کدوم میگفت این نیست اون نیست گفتم راننده کی بود ؟؟ گفت پیر بودش
یه ماشین زرد تاکسی رسیدیم راننده پیر بود سریع سرعتمو کم کردم دیدم داره 80 تا میره من برام جای سوال بود چه طور اون پیر مرد با 80 تا سرعت این همه کیلومتر راهو طی کرده بود من اون همه کیلومترو با 170 تا سرعت تو 1 دقیقه و خورده ای رسیدم بهش و...
بین همین راه فحش کلی داد بهم انواع اقسام فحش هارو جز فحش خار و مادر یعنی بی ناموس و بی غیرت و. بیشرف و... همه چی گفت بهم حرفی تزدم
بعد فرق گریه الکی و واقعی رو راخت میشه تشخیص داد
بغض کرد گریه کنه
من احساس کردم دیدم اشکش در نمیاد صورتشو برگردوند سمت شیشه من نبینمش هرچی زور زد من اشکی ندیدم
نقطه ضعف منو خیلی خوب میدونه:
من حسودددددددددددد حسووووووووودم
من عاشقشم شدید
و...
هر وقت احساس میکنم حق با منه و راهی نداره قهر میکنه و مسخره بازی در میاره منو سمتش میکشونه الانم باهاش بحث کردم اساسی قهریم دیگه به خودم فحش دادم سمتش نرم تا بفهمه عشق واقعی من واقعا عشقه نه اینکه تو این 8 ماه هرکار دلش میخواد باهام بکنه
حالا موضوع قهر دیروز:
یکشنبه ایشون ساعت 12 شب باهاش بحثم شد نمیدونم سر چی طبق معمول منو ادم حساب نکرد سرشو انداخت رفت خوابید پشت سرشم نگاه نکرد
خوب میدونه من بدون اون خوابم نمیبره حرص میخورم
من تا 4 صبح بیدار بودم خوابم نمیبرد
صب هم ساعت 6 حرکت میکنه میره دانشگاه پیام داد دارم میرم دانشگاه ساعت 6 ونیم صب بود من از همون لحظه بیدار بودم اما قلبمو زیر پا گذاشتم جوابشو ندادم ببینم چی میکنه
هیچ خبری نبود ازش .
از صبح یکسره کلاس داشت تا 12 ظهر
طبق معمول دوشنبه ها از 12ظهر تا 4 ظهر بیکاره و همیشه هم وقتی کلاسش تموم میشه انلاین میشم پیم میده زنگ میزنه ازم خبر میگیرهو.....
خلاصه گفتم ببینم چی میکنه
ساعت 4 و ربغ ظهر شد آنلاین شد گفت سر کلاسم گفتم تا الان کجا بودی گفت خواب بودم
گفتم چرا اس ندادی؟؟؟ گفتش من صب اس دادم تو چرا ندادی؟؟ گفتم اون وظیفت بود طبق توافقی که کرده بودیم هرجا قرار بود بریم قبلش خبر بدیم.
گفتم 12 تا 4 ظهر کجا بودی
گفت خوابگاه بچه ها خوابیدم اسم 4 تا دوستشم گفت که یکیشون صاحب اون اتاق بود.
گفتم چرا خبر ندادی گفت خوابگاه نه وای فای داشت نه آنتن.
در صورتی که کل دانشگاهشون تحت پوشش وای فای هستش من اینقدر ریز گیرم قبلا همه رو تست کردم
خلاصه سر همین 12 تا 4 بحثمون شده گفتم باید ثابت کنی گفت باید زود تر میگفتی من عکس بگیرم
گفتم چه طور من وظیفمه باید همون لحظه ثابت کنم تو نمیتونی؟؟
اینم بگم من هرجای دنیا میرم حالا چه شوخی شوخی میگه یا جدی مثلا میگم دانشگاه هستم میگه از کجا معلوم منم براش عکس میگیرم یا فیلم میگیرم میفرستم
همون لحظه حتی گاهی شده همون لحظه نتونستم زور کرده منم اینقدر زمین و زمان رو گشتم تونستم سند براش جور کنم
حالا ایشون بهم با کمال پرویی گفت من هیچ سندی ندارم و نمیتومم ثابت کنم
گفتم باشه پس یادت بمونه خودت با دستای خودت و رفتار خودت شک و بی اعتمادی رو در من ایجاد میکنی و هرچی سند و مدرک آوردنت دیر بشه باور کردنش سخت میشه
بعد یهو گفت کات میکنیم
(مثلا طبق معمول اینکارو میکنه میدونه من نقطه ضعف دارم و به هیچ وجه ترکش نمیکنم و عاشقشم داره از نقطه ضعفم استفاده میکنه که من بازم بیام سمتش منت کشی اما این دفعه قلبمو زدم زیر پام سمتش نمیرم )
گفتم باشه بای برای همیشه دادیم.
من شرمنده اخلاق همتون هستم اینقدر طولانی شد منو به عنوان نوکر و برادر کوچیکتون ببخشید
فقط بگید من چه کار کنم با این؟؟؟
هر حرفی دارید بزنید؟؟
آیا این دختر مشکوک نیس؟؟
به نظرتون با یکی دیگه نیس؟؟؟
هزارتا فکر میاد سرم
بازم میگم من اصلا شکاک نیستم فقط بعضی اوقات یه رفتارای خاصی میکنه منو شکاک میکنه